ما در مورد مرگ چیزی نمیدانیم؛ جز این که یا در محیط بستهی اتاق دستش را بر روی شانهمان خواهد گذارد و یا این که در اثنای روشنایی روز، حملهور خواهد شد.
بستگی به موقعیت دارد. در این فاصله بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم، تسهیل مسئولیتش است که تقریباً چیزی برای اخذ از ما نداشته باشد. به گونهای که خود همهچیز را بخشیده باشیم.
1)
با هر اندیشهای از جانبداری افکارمان دور بمانیم و کمی گوش فرا دهیم. بارها و بارها افکارمان در زمان تغییر یافته و افکار قبلی را که جانبداری میکردیم پوچ میدانیم، پس تعصب را کنار بگذاریم. 1)
مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که میشوم – مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد…
1)
گفتند: «مگر مرگ به زندگی معنا نمیبخشد؟»
گفتم: «نه این زندگی است که به زندگی معنا میبخشد.»
1)
به نظر بیشتر آدمها تاریخ تولد همان اعدادی است که در شناسنامه ثبت می شود. همان روزی که تکهای گوشت و پوست و استخوان به دنیا میآید. اما اگر خوب فکر کنیم تاریخ تولد انسانها روزی است که شروع به تغییر میکنند. مهم نیست که آن تکه گوشت و استخوان چندساله باشد. ممکن است آدمی پنجاه ساله باشد و شروع به تغییر کند. ممکن است کسی در بیست سالگی مسیرش را انتخاب کند و ممکن است کسی هیچگاه هیچ مسیری را برای خود انتخاب نکند و برای همیشه کودک باقی بماند.
1)
آسوده دل ننشینید، نگذارید دل و جانتان به خواب برود! تا جوانید و نیرومند و آماده، از نیکوکاری خسته نشوید! خوشبختی شخصی وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد اگر زندگی دارای معنا و هدفی است آن هدف و معنا آسودگی و رفاه شخصی نیست، بلکه چیزی خردمندانه و عالیست. تا میتوانید نیکوکاری کنید. 1)
من اینا رو فهمیدم از زندگی
به جز مرگ هیچ چیزی اجبار نیست
که بین من و آرزوهای دور
به غیر از خودم هیشکی دیوار نیستمن اینا رو فهمیدم از زندگی
که با سرنوشت میشه جنگید و برد
که جنگیدن و باختن بهتره
از اینکه نشست و فقط غُصه خوردجهان مثلِ آیینه است که خوب و بدش
فقط انعکاسِ وجودِ منه
تن و روح هر آدمی رو زمین
یه تیکه از این تار و پودِ منهما از نور و بارون و آیینهایم
نباید به تاریکی عادت کنیم
نباید از هیچ آدمی تو جهان
با چشمای بسته اطاعت کنیم
از مرگ انسانیت بترسیدسخنی از بزرگان
از مرگ نترسید! از این بترسید که وقتی زندهاید چیزی درون شما بمیرد به نام انسانیت. 1)