نوشتهها
پدر با ناراحتی به من نگاه کرد و گفت : هیچچیز بیشتر از نگفتههایمان آزارمان نخواهد داد.
همان روز از او خواستم که من را برای تمام کارها و حرفهایی که موجب رنجشش شده ببخشد.
لبخندی زد و گفت که چیزی به خاطر نمیآورد.
به شوخی گفتم : خب خداروشکر که این موضوع هم حل شد.
پدر گفت : آره تبرئه شدی!
مثل اینکه وقتشناسی خیلی مهمه.
دقیقاً. برای همینه که دانایان ما میگن که درست یک روز قبل از مرگ توبه کن.
پرسیدم : اما از کجا بفهمیم که فردای اون روز میمیریم؟
ابروهایش را بالا انداخت و گفت : نکتهش همینه. 1)
مردی به دنبال کاری در مزرعه می گشت. او توصیهنامه خود را به مدیر جدید تحویل داد. در آن به سادگی نوشته شده بود “او در توفان می خوابد.” صاحبکار چون به کمک او احتیاج داشت او را استخدام کرد. چند هفته میگذرد تا اینکه در نیمه شبی ناگهان توفان قدرتمندی از اعماق دره شکل میگیرد. مدیر از صدای باد و باران بیدار می شود، از تخت خود پایین می پرد و کارگر جدید خود را صدا میزند، اما آن مرد در حالیکه خر و پر میکرد درخوابی عمیق بود. بنابراین مدیر به سرعت به طویله میرود و در کمال شگفتی میبیند که حیوانات با مقدار زیادی از علوفه کاملاً در امان هستند. سپس با عجله به مزرعه میرود و میبیند که خرمنهای گندم با دقت در میان نوارهایی عایقبندی و بستهبندی شدهاند. او به سیلوی برنج سر میزند و میبیند که درهای آن کاملا چفت و بست شدهاند و دانههای برنج کاملا خشک هستند. سپس معنی این جمله رامی فهمد : “او در توفان می خوابد.”
دوستان من، اگر ما به چیزهایی از زندگی که برایمان مهم است اهمیت بدهیم، اگر کسانی را که برایمان مهم هستند دوست بداریم و با ایمان با آنها برخورد کنیم زندگیمان با درد و رنج، و کسب و کارمان با حوادث غیرمترقبه روبهرو نخوهد شد. اگر کلاممان همیشه صادقانه باشد و آغوشمان محلی امن، هرگز با چه کنم چه کنم روبهرو نخواهیم شد و میتوانیم به راحتی در توفان بخوابیم و هنگامی که زمانش فرا برسد به راحتی از زندگی خداحافظی خواهیم کرد. 1)