نوشتهها
عاقل را اشارتی کافیست 1)
اندر همه ده اگر کسی هست
والله که اشارتی تمامست
عاقلان را یک اشارت بس بود
… 3)
…
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند. 5)
روزگاری مردی برای خود خانهای ساخت و از خانهی خود قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند.
مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک را پوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت.
مرد با سرزنش قولی که گرفته بود را یادآوری کرد.
خانه در پاسخ گفت هربار خواستم هشدار بدهم و تو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی. این هم عاقبت نشنیدن هشدارها … 6)
– گمان میکنم خدا چون خوشبختی است.
— یقیناً عین خوشبختی است.
– از این جهت که همانند پروانهِ خوشبختی هنگامی که دنبالش میکنی میگریزد.
— خدا نمیگریزد.
– پس چرا آنان که دنبالش هستند از او دورترند؟
— گمان نمیکنم.
– آنان که دنبال مذهبند بیشترین جنگها و خونریزیها را پدید آوردهاند.
— گفتی مذهب، حساب هریک جداست.
– مگر میشود کسی را بخوانی و از او دور شوی؟
— خواستن کار دل است، نه زبان.
1)