پدر با ناراحتی به من نگاه کرد و گفت : هیچچیز بیشتر از نگفتههایمان آزارمان نخواهد داد.
همان روز از او خواستم که من را برای تمام کارها و حرفهایی که موجب رنجشش شده ببخشد.
لبخندی زد و گفت که چیزی به خاطر نمیآورد.
به شوخی گفتم : خب خداروشکر که این موضوع هم حل شد.
پدر گفت : آره تبرئه شدی!
مثل اینکه وقتشناسی خیلی مهمه.
دقیقاً. برای همینه که دانایان ما میگن که درست یک روز قبل از مرگ توبه کن.
پرسیدم : اما از کجا بفهمیم که فردای اون روز میمیریم؟
ابروهایش را بالا انداخت و گفت : نکتهش همینه. 1)
↑1 | کتاب : کمی ایمان داشته باش | نویسنده : میچ آلبوم | مترجم : مهدی احشمه |
---|
پاسخ دهید
میخواهید به بحث بپیوندید؟مشارکت رایگان.