نوشته‌ها

مردی به دنبال کاری در مزرعه می گشت. او توصیه‌نامه خود را به مدیر جدید تحویل داد. در آن به سادگی نوشته شده بود “او در توفان می خوابد.” صاحب‌کار چون به کمک او احتیاج داشت او را استخدام کرد. چند هفته می‌گذرد تا اینکه در نیمه شبی ناگهان توفان قدرتمندی از اعماق دره شکل می‌گیرد. مدیر از صدای باد و باران بیدار می شود، از تخت خود پایین می پرد و کارگر جدید خود را صدا می‌زند، اما آن مرد در حالی‌که خر و پر می‌کرد درخوابی عمیق بود. بنابراین مدیر به سرعت به طویله می‌رود و در کمال شگفتی می‌بیند که حیوانات با مقدار زیادی از علوفه کاملاً در امان هستند. سپس با عجله به مزرعه می‌رود و می‌بیند که خرمن‌های گندم با دقت در میان نوارهایی عایق‌بندی و بسته‌بندی شده‌اند. او به سیلوی برنج سر می‌زند و می‌بیند که درهای آن کاملا چفت و بست شده‌اند و دانه‌های برنج کاملا خشک هستند. سپس معنی این جمله رامی فهمد : “او در توفان می خوابد.”
دوستان من، اگر ما به چیزهایی از زندگی که برایمان مهم است اهمیت بدهیم، اگر کسانی را که برایمان مهم هستند دوست بداریم و با ایمان با آن‌ها برخورد کنیم زندگی‌مان با درد و رنج، و کسب و کارمان با حوادث غیرمترقبه روبه‌رو نخوهد شد. اگر کلاممان همیشه صادقانه باشد و آغوشمان محلی امن، هرگز با چه کنم چه کنم روبه‌رو نخواهیم شد و می‌توانیم به راحتی در توفان بخوابیم و هنگامی که زمانش فرا برسد به راحتی از زندگی خداحافظی خواهیم کرد. 1)

References
1 کتاب : کمی ایمان داشته باش | نویسنده : میچ آلبوم | مترجم : مهدی احشمه

عاقل را اشارتی کافیست 1)

اندر همه ده اگر کسی هست
والله که اشارتی تمامست

2)

عاقلان را یک اشارت بس بود

3)


در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

4)

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند. 5)

روزگاری مردی برای خود خانه‌ای ساخت و از خانه‌ی خود قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند.
مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک را پوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرار شد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت.
مرد با سرزنش قولی که گرفته بود را یادآوری کرد.
خانه در پاسخ گفت هربار خواستم هشدار بدهم و تو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی. این هم عاقبت نشنیدن هشدارها … 6)

References
1 ضرب‌المثل فارسی
2 کتاب : دیوان شمس | سراینده : مولوی
3 کتاب : مثنوی معنوی | سراینده : مولوی
4 سراینده : سعدی
5 داستان : آهوان | نویسنده : فریبرز یداللهی
6 برگه از وب‌گاه : نقال

– گمان می‌کنم خدا چون خوشبختی است.
— یقیناً عین خوشبختی است.
– از این جهت که همانند پروانهِ خوشبختی هنگامی که دنبالش می‌کنی می‌گریزد.
— خدا نمی‌گریزد.
– پس چرا آنان که دنبالش هستند از او دورترند؟
— گمان نمی‌کنم.
– آنان که دنبال مذهبند بیشترین جنگ‌ها و خونریزی‌ها را پدید آورده‌اند.
— گفتی مذهب، حساب هریک جداست.
– مگر می‌شود کسی را بخوانی و از او دور شوی؟
— خواستن کار دل است، نه زبان.
1)

References
1 کتاب : در پرده آخر | نویسنده : فریبرز یداللهی

تا زمانی که دست از تلاش نکشیده‌اید، شکست نخورده‌اید.

.
.
.

وقتی از ادیسون پرسیدند “وقتی 9999 بار برای اختراع لامپ شکست خوردی چطور شد که ناامید نشدی و برای 10000 بار آن را امتحان کردی؟”
در پاسخ گفت : “من 9999 بار شکست نخوردم، بلکه 9999 روش کشف کردم که منجربه اختراع لامپ نمی‌شد.” 1)

References
1 کتاب : اینشتین می‌گوید : تو نابغه‌ای | نویسنده : موسی توماج ایری

در سال 1977 یک مرد 63 ساله عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ‌چیزی سنگین‌‌تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود!
او بعدها دچار افسردگی شد … می دانید چرا؟!
چون در 63 سالگی فهمیده بود که چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده!
منتظر نشوید 63 ساله شوید. توانایی انسان‌ها نامحدود است.
1)

References
1 کتاب : دو مرد یک پیام | نویسنده : رابرت کیوساکی